دفترچه های یاددداشت جای امنی نبودن . پناه آوردن به جایی مثل اینجا یعنی ته ِ ته ِ تنهایی . می دونم اینجا هم امن نیست با این حال هر کسی باید یه چاه ِتنهایی داشته باشه که بتونه وقت بالا آوردن احساسات ِ له و لورده اش ، سرشو بکنه تو اون چاه و خودشو خلاص کنه . حالا بماند که مزه ی تلخ ِ ته گلوت هیچ وقت از بین نمی ره اما دست ِ کم دل آشوبه ات تموم میشه
تو دوره ای که هر روزش با یه درد با یه مصیبت هم بستر میشی باید شب تاریکی باشه که بتونی حاصل این اتحاد دردناک رو سقط کنی تا جا برای ِدرد بعدی وا شه ،
من از کدوم جای امن حرف می زنم ؟
دنیای خیلی خاکی شده .. هرکی رد میشه یه مشت خاک می کنه تو حلقت و بدون معذرت خواهی گازشو می گیره و برو که رفتی
باید یه جایی باشه که اگر زیر ِ فشار و شکنجه ی روزگار داد زدی کسی با انگشت نشونت نده بگه نگاش کنید این همون دختر ِ فلانی یا پسر بهمانیه و چه و چه و چه
حالا مثلا فرض می کنیم اینجا همون جاست ؛ همون جای ِ امن !!!!