از درون من
خوابگاه نرم غفلت را دوچندان می کند ما به خشت و خاک از بالین و بستر قانعیم ( صائب تبریزی )
از درون من
خوابگاه نرم غفلت را دوچندان می کند ما به خشت و خاک از بالین و بستر قانعیم ( صائب تبریزی )
خانه
درباره من
سرآغاز
تماس با من
دبیری هستم که عاشق بچه هاست
روزگارم مثل همه ی آدماست فقط کمی سخت تر
خلاصه آمار
کلمات کلیدی
#لب #چشم #آب و رنگ #معنای عشق
#خاطرات #زمستون نود و پنج #دلخوشی
#سالگرد ازدواج #غم انگیز #روز خاص #معمولی #بوسه
#جای امن #دنیا #چاه #دفترچه یادداشت #سقط
بایگانی
شهریور ۱۳۹۶
(۱)
مرداد ۱۳۹۶
(۳)
آخرین مطالب
۹۶/۰۶/۰۳
معنای عشق امروزی
۹۶/۰۵/۳۱
پرنده های بی نوک
۹۶/۰۵/۲۹
زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز ... کار دیگه ای هم میشه کرد آیا ؟؟؟
۹۶/۰۵/۲۹
جای امن
پیوندها
ساخت وبلاگ جدید در blog.ir
نرم افزار مهاجرت به blog.ir
وبلاگ رسمی شرکت بیان
صندوق بیان
پیوندهای روزانه
پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان
آخرین وبلاگ های به روز شده
زندگی به سبک بیان!
۱ مطلب با کلمهی کلیدی «#خاطرات #زمستون نود و پنج #دلخوشی» ثبت شده است
۳۱
مرداد
پرنده های بی نوک
تو کلاس نشستم و دارم املاها رو صحیح می کنم . سارگل با مقنعه ای
که هیج وقت سر جاش نیست از ته ِ کلاس می گه : کیانا یه نوک داری ؟
کیانا از جلوی کلاس به زحمت و با سستی سرشو می چرخونه طرفش :
چند دهم می خوای ؟
_ هفت
_ ندارم
الیکا از ردیف سوم دستشو دراز کرده طرف سارگل و میگه بیا
با ته ِ خودکار می زنم رو میز و هر دوشون نیم نگاهی می ندازن
و سارگل بی توجه به اخطارم از پشت دسته ی صندلی خودشو
بیرون می کشه و میره که نوک !!!!!! بگیره
تنها واکنشش به نگاه تهدید آمیز من اینه که کمی به کارش سرعت ببخشه
سرمو می ندازم پایین و می گم بعد از تصحیح املاهاتون بلند میشم
جواب تمرینایی رو که دادم می بینم حالا هی نگین وقت نکردما !!
سارگل می دونه منظورم با خودشه
با همون مقنعه ای که تقریبا دیگه سرش نیست برمی گرده سر ِ تمریناش
یه لحظه چشمامو می بندم و بچگی های خودمو تصور می کنم
که اگر الان اینجا ظاهر می شدم و یکی بهم می گفت نوک نداری ؟
چه حالی می شدم
حتما یا فکر می کردم داره فحش می ده یا داره شوخی ِمی کنه
اون وقتا یکی از دلخوشیامون این بود که به بهانه ی مداد تراشیدن
کمی از سر ِ جامون بلند بشیم . چه حالی می بردیم وقتی با مدادتراش
بالای سر سطل آشغال می ایستادیم چقدر لفتش می دادیم
حتما دیدن صندلی های دسته دار هم به جای میز و نیمکت چوبی
پر نقش و نگار که مثل گهواره می رفت و می اومد متعجبم می کرد
ناخودآگاه از این تصورات خنده م می گیره سرمو بالا میارم
سارگل شیطون داره نگام می کنه
گل از گلش می شکفه ؛ لبخندمو به خودش گرفته
نیشش تا بناگوش باز میشه . دلم نمیاد ناراحتش کنم
با همون لبخند می گم تمریناتو حل کردی ؟
با همون خنده و لپای گل انداخته ش می گه : باز نوکم شکست !!!!!!
۰ نظر
۰
۰
جغد